مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم؟؟؟
عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم؟؟؟
چشم آلوده کجا ، دیدن دلدار کجا
چشم دیدار رخ یار ندارم چه کنم ؟؟؟
گاه دلتنگ می شوم دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها، گوشه ای می نشینم و حسرت ها را می شمارم و باختن ها را... و صدای شکستنها را... و وجدانم را محاکمه می کنم؛ من کدامین قلب را شکستم و کدامین امید را نا امید کردم و کدامین، احساس را له کردم و کدامین، خواهش را نشنیدم و و به کدام دلتنگی خندیدم، که این چنین دلتنگم...